به گزارش گروه جهاد و مقاومت مشرق، جعفر شیرعلی نیا، محقق و پژوهشگر تاریخ انقلاب اسلامی و دفاع مقدس در مطلبی نوشت:
١. جالب است بدانید سوم خرداد سال ١٣٦١ که در تمام ایران جشن بزرگ ملی برای آزادی خرمشهر بر پا بود چند کیلومتر آن طرفتر از شهر خرمشهر در نزدیکی مرز شلمچه نبرد سنگینی در جریان بود.
ماجرا از این قرار بود که ارتش صدام دیوانه وار فشار می آورد تا دوباره راهی به شهر آزادشده ی خرمشهر پیدا کند. فقط در مرحله ی آخر عملیات که شهر آزاد شد ایرانی ها بیش از ١٠ هزار اسیر گرفته بودند که در حال انتقال آنها به پشت جبهه بودند. تعداد اسیران عراقی بسیار بیشتر از نیروهایی بود که ایرانی ها در شهر داشتند، حتی شورش بدون اسلحه ی آنها می توانست ورق جنگ را برگرداند اما خودشان را باخته بودند. حالا اگر ارتش عراق می توانست دوباره راهی به شهر پیدا کند اوضاع تغییر می کرد و ممکن بود شهر از دست برود. ایران سوم خرداد و روزهای پس از آن غرق جشن و سرور بود اما روزهای سوم، چهارم و پنجم خرداد رزمنده هایی مردانه جنگیدند، شهید و مجروح شدند تا جشن بزرگ خراب نشود. یکی از آن ها حسین اردستانی بود که با چرخ دستی در قزوین میوه می فروخت و برای عملیات آمده بود.
٢. دو موضوع پیروزی خرمشهر را خیلی شیرین کرده بود یکی سختی های عجیب این عملیات در مراحل مختلف بود. پیش از عملیات نیروهای شناسایی آنقدر شبانه پیاده به منطقه ی دشمن رفته بودند که پاهایشان تاول زده بود. یک بار سر اینکه یک شب استراحت کنند با فرمانده حسن باقری دعوایشان شد اما فرمانده اجازه ی استراحت نداد. مرحله ی اول عملیات نزدیک جاده ی اهواز خرمشهر آنقدر فشار دشمن زیاد بود که نزدیک بود عملیات در مرحله ی اول به شکست کامل تبدیل شود اما یک گردان یک به یک شهید شدند تا جاده ی آزادشده را حفظ کردند. فرمانده حسین قجه ای آنقدر آرپی جی زده بود که موج آن، از گوشش خون جاری کرده بود. مرحله ی دوم و سوم هم با سختی های فراوان انجام شد. یکی از گردان ها که نفوذی ها در غذایشان مایع ظرفشویی ریخته بودند، مریض شده بودند. اسهال شدید آب بدنشان را خالی کرده بود آن هم در گرمای داغ خوزستان در آخر اردیبهشت. هوا گرم نبود داغ بود. اما همین گردان هم دست از جنگیدن نکشیدند. در مرحله ی سوم، دشمن به شدت مقاومت می کرد، ١١ روز با کمترین پیشروی طی شد. زمین های زیادی آزاد شده بود اما کار شهر خرمشهر گره خورده بود. فرماندهان پیش امام رفتند و گفتند نمی توان شهر را آزاد کرد. آیت الله امام خمینی گفته بود تا توکلتان چقدر باشد. یک بار دیگر شناسایی های جدید انجام شد و نیروهای تازه نفس اضافه شدند. بر اساس شناسایی ها طرح مشترکی به ذهن صیاد شیرازی و محسن رضایی رسید. همان طرح گره کار را باز کرد و شهر آزاد شد.
این سختی ها شیرینی آزادی خرمشهر را زیاد می کرد اما در ١٩ ماهی که خرمشهر دست ارتش صدام بود دو چیز سخت مردم ایران را آزار می داد یکی شعاری که روی دیوارهای شهر نوشته بودند:"آمده ایم تا بمانیم" و دیگری سخنان تحقیرآمیز صدام. به این سخنان توجه کنید:
زمستان ١٣٥٩، نیروهای صدام بخش های زیادی از خاک ایران را در اشغال داشتند اما با مقاومت ایرانی ها پیش روی شان متوقف شد. صدام می گفت توقف پیشروی ارتش بعث از روی ضعف نبوده بلکه به این خاطر بوده که او دوست نداشته مردم و ارتش ایران بیش از حد دچار عقده شوند.
از این جنس صحبتهای تحقیرآمیز در آن ١٩ ماه زیاد بود و صدام می گفت ایرانی ها برای حضور ما در مناطق اشغالی باید حق و حقوق بپردازند که خاکشان را نگه داشته ایم. می گفت ایرانیها مدام وعده ی آزادی مناطق اشغالی را می دهند اما ضعیفتر از این حرفها هستند و ...
سوم خرداد که خرمشهر آزاد شد، صدام ششم خرداد گفت:"خاک ایران هیچ ارزشی نداشت. نظامیان ما پس از انهدام ماشین نظامی ایران... خاک ایران را ترک کردند و دست به عقب نشینی زدند."
صدام می گفت این عقب نشینی نوعی پیروزی هم بوده و حالا امام می توانست با اتکا به قدرت ملت بگوید:" مردیکه عقبش زدند، توی دهنش زدند، بیرونش کردند، میگوید ما پیروز شدیم."
این قدرت و جشن و سرور را مدیون سختی های آنان هستیم به ویژه آنها که در موقع جشن سوم خرداد مشغول دفاع از شادی مردم بودند.